هنوز هم بسیاری از مردم به ما خوب نگاه نمی‌کنند

ما بیماریم، مجرم نیستیم!

هنوز هم بسیاری از مردم به ما خوب نگاه نمی‌کنند

زمانی که فهمیدم به ویروس ایدز مبتلا هستم، خیلی ناراحت شدم اما بیشتر این ناراحتی به خاطر بچه‌ای بود که می‌خواست به‌دنیا بیاید و هنوز تصمیم نگرفته بودیم که باید نگهش داریم یا نه...

«مردم هنوز هم به ما خوب نگاه نمی‌کنند. آنها فقط یک چیز در ذهن شان می‌چرخد آنهم واژه ایدز است نه چیز دیگری.» اینها حرف‌های احمد است که به بیماری هموفیل مبتلا است؛ مثل خیلی از بیماران دیگر که مدتی قبل بر اثر خون حاوی HIV و هپاتیت مبتلا شدند. احمد از آن دست مردهایی بود که به زندگی و ازدواج خیلی علاقه داشت، یک روز قبل از این‌که آستین هایش را برای ازدواج بالا بزند، به دلیل بیماری هموفیل که به آن مبتلا بود به آزمایشگاه رفت تا آزمایش خون بدهد و با خیال راحت برود خواستگاری. جواب آزمایش او نشان می‌داد که هیچ مشکل خونی ندارد و کاملا صحیح و سالم است.
«سال 80 بود که تصمیم گرفتم ازدواج کنم و خلاصه بعد از 2 سالی که توی عقد بودیم، عروسی‌مان را ترتیب دادیم. زمانی که همسرم باردار شد، متوجه شدیم که مبتلا به بیماری ایدز است.» همسر احمد، فاطمه هم کنار اوست و به حرف‌هایش گوش می‌دهد. او که با شنیدن این حرف‌ها، یاد روزهای سخت و پر استرس بارداری‌اش می‌افتد، به ما می‌گوید:«زمانی که فهمیدم به ویروس ایدز مبتلا هستم، خیلی ناراحت شدم اما بیشتر این ناراحتی به خاطر بچه‌ای بود که می‌خواست به‌دنیا بیاید و هنوز تصمیم نگرفته بودیم که باید نگهش داریم یا نه. آنقدر آن روزها سخت گذشت که یادآوری اش هم مرا به اضطراب می‌اندازد.»
احمد، حرف‌های فاطمه را ادامه می‌دهد:«زمانی که جواب آزمایش را گرفتیم، من و همسرم را به مراکز مشاوره ارجاع دادند. آنها توصیه کردند که بچه مان را سقط کنیم. حتی حاضر بودند کارهای قانونی اش را هم خودشان انجام دهند و من فقط برگه رضایتنامه را امضا کنم. هر کاری کردم دلم راضی نشد.»
فاطمه هم مثل احمد اصلا دلش نمی‌خواست که بچه اش را سقط کند، برای همین مثل یک مادر فداکار شروع کرد به راه حل پیدا کردن: «یک خانم دکتر به من و همسرم پیشنهاد داد که به مرکز مشاوره مراجعه کنیم، شاید بتوانیم بچه‌مان را نگه داریم. زمانی که رفتیم آنجا متوجه شدیم با رعایت یکسری موارد و مصرف دارو، فرزندمان می‌تواند به زندگی اش ادامه بدهد و سلامت باشد. از همان زمان مصرف دارو را شروع کردیم.»
احمد حسابی دخترش را دوست دارد و گاهی به خاطر شیطنت هایش از خنده ریسه می‌رود:« الان دخترم صحیح و سالم و بدون هیچ مریضی، 5 ساله شده و کنار من و مادرش زندگی می‌کند.»
گاهی اوقات آدم‌ها احساس می‌کنند همین که چشم شان به یک آدم مبتلا به ایدز بیفتد این بیماری به آنها منتقل می‌شود، اما اصلا اینطور نیست: «ایدز از راه‌های خاصی انتقال پیدا می‌کند. اینطور نیست که اگر ما با کسی دست بدهیم و روبوسی کنیم یا حرف بزنیم، بیماری مان را منتقل کنیم. ما هم مثل همه مردم عادی دیگر یکسری مسائل را رعایت می‌کنیم. مثل همه آدم‌های دیگر از مسواک و وسایل شخصی خودمان استفاده می‌کنیم.»
خیلی‌ها این سوال برایشان پیش می‌آید که مبتلایان به ایدز چطور از خدمات پزشکی مثل دندانسازی استفاده می‌کنند. فاطمه در جواب می‌گوید: «هر بیماری ای برای خودش انجمنی دارد که از بیماران شان حمایت می‌کند. مثلا همسر من که هموفیلی است در همان مرکز مورد معاینه قرار می‌گیرد و درمان می‌شود. من هم اگر مشکلی داشته باشم به مرکزی که برای مبتلایان به بیماری ایدز است مراجعه می‌کنم.»
با این همه هنوز نگاه مردم جامعه ما به بیماری ایدز، یک نگاه مسموم است. نگاهی که دل خیلی‌ها را به درد می‌آورد: «نگاه مردم به اطلاع‌رسانی رسانه‌ها بستگی دارد. اگر این اطلاع‌رسانی خوب و دقیق باشد، مردم نگاه شان را به این بیماری عوض می‌کنند. درست مثل اتفاقی که برای معتادان افتاد و الان با آنها مثل یک بیمار رفتار می‌شود نه یک مجرم.»